سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شخص کریم و بزرگوار، نزد خداوند، خرّم و با پاداش است و نزد مردم، محبوب و باشکوه . [امام علی علیه السلام]
خوش آمدین به وبلاگ نگاه تو برای نگاهای شما عزیزان
|| مدیریت || شناسنامه || پست الکترونیــک ||  RSS  ||
دو نیمه سیب

جواد ناجی فرد :: دوشنبه 86/12/27 ساعت 5:57 صبح

دو نیمه سیب - قسمت 14
- خانم شما چه نسبتی با شهروز شهبازی دارین . این کلمه رو که شنیدم انگار با پتک زدن تو سرم . کل جریانو تا آخرش فهمیدم ... یاد روزی افتادم که تو پارک طالقانی دو تا سرباز جلومون رو گرفتن و همین جمله تکراری رو پرسیدن : - شما با آقا چه نسبتی دارین ؟ اشکام بی اختیار جاری شدن - هیچی آقا . به خدا هیچی - پس شما با این آقا نسبتی ندارین ؟ - ( با هق هق جواب می دادم ) نه به خدا - یعنی اصلا نمی شناسینش ؟ - چرا . چرا ....

ادامه داستان "دو نیمه سیب - قسمت 14"

Posted by Mandana at March 15, 2008 - 1:49 PM


دو نیمه سیب - قسمت 13
با بغض گفتم آقا داداشمه . تو رو خدا چی شده ؟ - گوشی یکی دو ثانیه بعد صدای دیگه ای گفت الو ؟ ندا ؟ 2.3 ثانیه اول نشناختمش .. بعد با تعجب گفتم نیماااااا تویی ؟ نیما : آره .. هیچی نگو .. اسم منو نبر تمام بدنم یخ شد .. فهمیدم یه چیزی شده .. خدایا فقط نیمای من سالم باشه .. نمی دونستم باید چی بگم ؟ مامان که متوجه نشده بود داشت هنوز حرف می زد گفتم مامان حواسش نیست . من تو اطاقمم ... نیما چی شده ؟ کجایی ؟ این شماره کجاست ؟...

ادامه داستان "دو نیمه سیب - قسمت 13"

Posted by Mandana at March 15, 2008 - 1:48 PM


دو نیمه سیب - قسمت 12
... چشمامو باز کردم ... یه صبح دیگه ... ساعت رو نگاه کردم ، هفت و نیم بود . هرچند که نمی خواستم برم دانشگاه ولی طبق عادت زود بیدار شده بودم . یکم قلت زدم . دلم می خواست باز بخوابم ... آفتاب تازه از پنجره ای که زیرش می خوابیدم به داخل افتاده بود . هوا هنوز نیمه روشن بود ... ادامه اشعه آفتاب رو تا روی میزم دنبال کردم و چشمم به جلد سی دی غریزه اصلی افتاد ... یهو حواسم کامل سر جاش اومد و یاد تمام وقایع دیشب و خواب عجیب غریبم افتادم ......

ادامه داستان "دو نیمه سیب - قسمت 12"

Posted by Mandana at March 15, 2008 - 1:46 PM


دو نیمه سیب - قسمت 11
. چقدر حالم از دیشب بهتر بود ... صبح خیلی خیلی سر حال بودم . انگار 100 ساعت خوابیده بودم و تمام خستگیم برطرف شده بود .. جزء روزای معدودی بود که وقتی از خواب پا می شدم چشمام خواب آلوده نبود و بی حس و حال نبودم .. تا بلند شدم چشمم به سی دی هایی که رو میز کامپیوتر بود افتاد .. یاد دیشب و تولدم و کادوهام افتادم .. بازم ذوق کردم . پا شدم زود صبحونمو خوردم با مامان .. نیما هم خواب بود هنوز .. دوباره اومدم پشت کامپیوتر و بازم آهنگایی که خیلی وقت...

ادامه داستان "دو نیمه سیب - قسمت 11"

Posted by Mandana at March 10, 2008 - 1:45 PM


دو نیمه سیب - قسمت 10
صبح خیلی حالم بهتر شده بود . طبق معمول با نیما رفتیم به سمت دانشگاه ... کنار نیما همون آرامش همیشگی رو حس می کردم . تو راه به شوخی گفتم - نیمایی خبر داری فردا چه روزیه ؟ امشب چه شبیه ؟ با تعجب نگام کرد گفت نه ه ه ه .. چه روزیه ؟ قیافه دلخورانه گرفتم به خودم و گفتم ای روزگاااااار .. غریب و بی کس شدم .. خندید و گفت چیه ؟ چه روزیه ؟ یه دفعه گفت .. اوه اووووووووووه .. فهمیدم فهمیدم .. فردا تولدته .. آره ؟ سرمو از روی تاسف تکون...

ادامه داستان "دو نیمه سیب - قسمت 10"

Posted by Mandana at March 10, 2008 - 1:44 PM


دو نیمه سیب - قسمت 9
.. تمام وجودم با دیدنش ارامش شده بود ... درو ماشینو که باز کردم گرمای ماشین و گرمای نگاه نیما هر دو رفت تو وجودم ... هر دومون باهاش دست دادیم و سوار شدیم . چقدر دلم براش تنگ شده بود ... انگار یک ماهه ندیدمش ... دلم می خواست زودتر یلدارو پیاده می کردیم تا باهاش تنها بشم ... نیما توی راه ساکت بود... نه این که حرف نزنه ولی شلوغش نمی کرد .. یه کم از اوضاع دانشگاه پرسید و یه کمم از کاراش تعریف کرد .. یلدا هم اون وسط به عادت همیشه ایراد سیستمشو بش...

ادامه داستان "دو نیمه سیب - قسمت 9"

Posted by Mandana at March 6, 2008 - 1:42 PM


دو نیمه سیب - قسمت 8
تندی برگشتم نگاهش کردم . دو قدم بیشتر با من فاصله نداشت ... خدایا چقدر تنها بودم ... نیما کجایی ... با وجود اینکه خیلی می ترسیدم محکم وایسادم و جدی گفتم چی می خوای ؟ واسه چه اومدی اینجا ؟ با قیافه حق به جانب گفت هیچی ، واسه چی ؟ اومدم ببینمت . می خوام باهات حرف بزنم دیگه ن : من با تو هیچ حرفی ندارم . شهروز تو رو خدا اینجا وای نایستا . واسه من بد می شه دور و برم رو نگاه کردم ... دو تا از همکلاسی هام از کنار ما رد شدن...

ادامه داستان "دو نیمه سیب - قسمت 8"


نوشته های دیگران()


http://www.badnam.net/index.php">

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سال نو برتمام هم وتنان مبارک باد
دانلوگ بازی
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
خوش آمدین به وبلاگ       نگاه تو       برای نگاهای شما عزیزان
مدیر وبلاگ : جواد ناجی فرد[25]
نویسندگان وبلاگ :
مهدی
مهدی (@)[0]


Link to Us!

خوش آمدین به وبلاگ       نگاه تو       برای نگاهای شما عزیزان

Hit
مجوع بازدیدها: 49269 بازدید

امروز: 8 بازدید

دیروز: 17 بازدید

Notes subjects


نرم افزار مجانی مجانی موبایل[8] . عمومی[6] . شعرهای نو و کهنه[5] . کسب وکاربا اینترنت . گزارشات بهداشتی . بازیهای موبایل وکامپیوتر . سیکسی . شعرهاوستوده ها .

Archive


آگهی
همسر یابی فوری
فیلتر شکن
شعرها

In yahoo

یــــاهـو GuestLogo.

Submit mail